۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

چرا حاکمیت به شعار "جمهوری ایرانی" توجه دارد؟

در تمام سخنرانی‌ها یا نوشته‌های حامیان دولت فقط دو تا از شعارهای جنبش سبز مورد اشاره و تاکید قرار می‌گیرد:
1- شعار جمهوری ایرانی
2- شعار نه غزه نه لبنان / جانم فدای ایران
اما دلیل این توجه ویژه و تاکیدهای اغراق‌آمیز چیست؟

مهم‌ترین و کاری‌ترین ضربه‌ای که حاکمیت فعلی را تهدید می‌کند، ریزش نیروهای خودی و گسترش جنبش سبز میان اقشار مختلف و به ویژه سرایت آن به نیروهای حکومتی است. تحقق این تهدید، پیروزی قطعی جنبش سبز را به دنبال خواهد داشت. لذا ضروری‌ترین راهکار حاکمیت، متحد کردن نیروهای خودی و از طرف دیگر ایجاد ریزش در میان نیروهای جنبش است. برای تامین این منظور، حاکمیت باید جنبش را تهدیدی برای کلیه‌ی نیروهای حکومتی و حرکتی ضد اسلامی معرفی کند تا بدین وسیله یک صف متحد از بدنه‌ی حکومت و مردم مذهبی در برابر جنبش تشکیل شود و در مقابل اقشار مذهبی از بدنه‌ی جنبش سبز ریزش کنند. کاری که با توجه به ریشه‌ی انقلابی و مذهبی رهبران جنبش سبز بسیار دشوار است و همین به پاشنه‌ی آشیل حاکمیت تبدیل شده؛ چرا که چسباندن موسوی و خاتمی و کروبی به کشورهای بیگانه یا اپوزسیون برانداز خارج از کشور را هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد. این هر سه و بخصوص موسوی، در بیانیه‌های خود بسیار دقت می‌کنند اهداف مسالمت‌جویانه و حق‌طلبانه‌ی جنبش را از گزند اتهام براندازی و ضدیت با دین، مصون نگه دارند. خواسته‌های حداقلی و قانونی موسوی مبنی، خواسته‌هایی است که مخالفت با آن‌ها بسیار سخت و هزینه‌بر خواهد بود. اشاره‌ی صریح آیت‌الله خامنه‌ای
به شبهات نیروهای خودی و لزوم برطرف کردن این شبهات، نشانه‌ی روشنی از همین چالش بزرگ پیش روی حاکمیت است.

حال نگاهی به دو شعار مورد نظر بیندازیم:

«جمهوری ایرانی» از آن جا که هم پیام براندازی و هم تقابل با اسلام را در خود دارد، منظور حاکمیت را در برانداز و ضد اسلام معرفی کردن جنبش به نحو احسن تامین می‌کند. این شعار با مقابل هم قرار دادن دین و ملیت، مخاطب را مجبور به انتخاب یکی و پس زدن دیگری می‌کند.

«نه غزه نه لبنان جانم فداری ایران» ضمن تقابل با محتوای ظلم‌ستیزانه‌ی انقلاب اسلامی، تلویحا از جمهوری اسلامی
که همواره به سوء استفاده از ملت‌های لبنان و فلسطین در جهت منافع قدرت طلبانه‌ی خودش متهم بوده است، چهره‌ای فراملی، انسان‌دوست و پناه مظلومان ترسیم می‌کند و در مقابل جنبش سبز را حامی اقدامات ظالمانه و بی‌شک غیر قابل دفاع اسراییل می نمایاند. (شعار جدید «غزم منم لبنان منم، بیکار و بی‌سامان منم» را می‌توان شکل اصلاح شده‌ی آن دانست که نقایص شعار قبلی را برطرف کرده و در عین حال جنبه‌های مثبت را حفظ کرده است)

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

راز پشت پرده برنامه «رو به فردا» چه بود؟

مردم از خودشان می‌پرسند «چه کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است؟ این حکومتی که معترضان را اغتشاش‌گران عامل بیگانه و رهبران سبز را سران فتنه می‌خواند و منتقد نمونه‌اش حسین شریعتمداری است و اصلاح‌طلبان را فله‌ای زندانی کرده و در همین هفت ماه بعد از انتخابات ده‌ها نفر را کشته یا شکنجه کرده، چطور حالا جواد اطاعت را به بزرگ‌ترین رسانه‌اش آورده و او هم به راحتی بسیاری از بغض‌های فروخورده‌ی مردم را به زبان می‌آورد؟ حتما توطئه‌ی جدید و پیچیده‌ای در کار است که ما از آن خبر نداریم. پس نباید گول بخوریم و خوشحالی کنیم. باید جبهه بگیریم تا توطئه‌ی احتمالی را خنثی کنیم.»
اما دلیل این رفتارهای پارادوکسیکال حکومت در واقع بسیار ساده‌تر از این حرف‌هاست. اشتباه ما این است که حکومت را به شکل یک کل یک‌پارچه می‌بینیم که تنها یک تفکر، یک روش و یک منفعت را دنبال می‌کند؛ در حالی که هرگز این گونه نیست. همین حاکمیت فعلی هم از چند طیف متفاوت تشکیل شده که نه تنها تفکرات و روش‌های متفاوتی دارند بلکه منافع آن‌ها با هم تنافر و حتی تضاد دارد.
واقعیت این است که کشتار و سرکوب و زندانی کردن معترضان، راهکار کسان دیگری بود و اعتدال نسبی‌ای که اینک حکومت به آن روی آورده، ‌راهکار کسان دیگری است که با گروه اول در جنگ‌اند.
عدم موفقیت انحصارطلبان (دولت و سپاه) در سرکوب اعتراضات و آرام کردن مردم،‌ و ریزش طرفداران و بدنه‌ی حاکمیت در اعتراض به این خشونت‌ها، سبب شد رهبری نظام راهکار گروه معتدل را بیازماید. چنان‌چه راهکار میانه‌روها (که مشتمل بر باز کردن نسبی فضای سیاسی و تامین دست‌کم بخشی از مطالبات مردم است) نتواند جامعه را آرام‌تر کند و شعارهای تند و رفتار ساختارشکنانه ادامه یابد یا شدت بگیرد، بی‌شک میدان عمل دوباره در اختیار خشونت‌طلبان قرار خواهد گرفت. بنابراین انحصار‌طلبان تمام کوشش خود را به کار خواهند بست تا از موفقیت راهکارهای گروه رقیب جلوگیری کنند؛‌ چرا که موفقیت میانه‌روها، حذف یا انزوای خشونت‌طلبان را در پی خواهد داشت؛‌ ضمن این که اصولا راهکارهای میانه‌روها، (یعنی تامین مطالبات دموکراتیک معترضان) منافع انحصارطلبان (دولت و سپاه) را به خطر می‌اندازد.
رفتار و برخورد آرام و بی طرفانه‌ی مجری در برنامه‌ی پنج‌شنبه شب (در مقایسه با برنامه‌های قبلی)‌ حکایت از این داشت که این مناظره کاملا برنامه‌ریزی شده بوده و برخلاف تصور خیلی‌ها، از دست کسی در نرفته است. اما واکنش‌های هیجانی مردم در رسانه‌هایی همچون بالاترین و متعاقب آن حذف(؟) اخبار مرتبط از وب‌سایت‌های داخلی نشان داد که احتمالا نه مردم و نه حکومت، هنوز آمادگی باز شدن فضای سیاسی را ندارند! لذا ادامه‌ی روند جدید بعید به نظر می‌رسد.
در این میان البته علاوه بر عصبانیت و کینه‌ی معترضان از خشونت‌های هفت ماهه‌ی اخیر، تلاش انحصارطلبان داخلی و اپوزسیون خارج از کشور را در تند کردن تنور اعتراضات و به حاشیه راندن میانه‌روها نباید نادیده گرفت؛ چرا که منافع هر دو گروه در تشدید التهابات است.

***

پی‌نوشت: از دیگر موارد انتقال میدان عمل میان دو طیف معتدل و تندرو، ‌می‌توان به پرونده‌ی هسته‌ای اشاره کرد. پرونده‌ی هسته‌ای ابتدا در اختیار میانه‌روها بود اما عدم همراهی غرب (دولت بوش) با میانه‌روها موجب شد تندروها با شعار «سیاست خارجی عزت‌مدار» پرونده‌ی هسته‌ای را در اختیار بگیرند و معتدل‌ها را از میدان به در کنند.

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

22بهمن و سه گزینه پیش روی جنبش سبز

22بهمن هم به واسطه‌ی تداعی تاریخی پیروزی انقلاب 57 و هم به واسطه‌ی برگزاری یک تجمع وسیع و غیرقابل مهار، به مهم‌ترین نقطه‌ی عطف درگیری‌های پس از انتخابات به شمار می‌رود و از این روست که هر چه به این روز نزدیک‌تر می‌شویم تحرکات طیف‌های مختلف درگیر شدت و سرعت بیشتری می‌گیرد. اکنون پس از چهار اتفاق کلیدی یعنی درگیری‌های خونین عاشورا، راهپیمایی طرفداران حکومت، بیانیه‌ی هفدهم موسوی و سرانجام سخنان اندکی نرم‌تر شده‌ی رهبر، در مورد 22بهمن، سه گزینه پیش روی جنبش سبز قرار می گیرد:

1- عقب‌نشینی (شرکت کم‌رنگ در تظراهرات اعتراضی): چنین اتفاقی به معنای خستگی یا ترس مردم و در اقلیت گرفتن معترضان تعبیر می‌شود و در نتیجه میدان برای تکمیل سرکوب جنبش و "درآوردن چشم فتنه از حدقه" شامل دستگیری و محاکمه‌س رهبران جنبش و اعدام تعدادی از زندانیان هموار می‌شود.
این گزینه، گزینه‌ی ایده‌آل حکومت است.

2- عبور از موسوی (ادامه یا تشدید شعارهای ساختار شکن و هدف گرفتن شخص رهبر و حرکت به سمت سرنگونی نظام): چنین رویکردی طبعا تمام حاکمیت را با تمام قوا در برابر جنبش قرار می‌دهد و به دولت و سپاه فرصت می‌دهد در سایه ی رهبر پناه بگیرند. در عین حال بخشی از بدنه‌ی جنبش را که حاضر به صرف هزینه‌های گزاف و پذیرش ریسک بالای جانی و مالی نیستند یا به انقلابی‌گری اعتقادی ندارند از آن جدا می‌کند. در این صورت درگیری‌ها به سرعت شدت یافته، وضعیت در مدت نسبتا کوتاهی به اصطلاح یک‌طرفه می‌شود.
این گزینه، مورد علاقه‌ی اپوزسیون خارج از کشور (سلطنت‌طلبان - مجاهدین)، دولت و سپاه و مورد توصیه‌ی بخشی از معترضان داخل کشور است که خسته و عاصی شده‌اند.

3- همراهی با موسوی (پی‌گیری مطالبات مندرج در بیانیه‌ی هفدهم مشتمل بر استیضاح دولت، اصلاح قانون انتخابات، مجازات متخلفان قضایی، آزادی زندانیان سیاسی، دلجویی از آسیب‌دیدگان و آزادی رسانه‌ها): این رویکرد بخش بزرگی از بدنه‌ی حکومت را با خود همراه خواهد داشت و میدان عمل را بر خشونت‌طلبان حکومتی بسیار تنگ خواهد کرد. این روش به استمرار و کنترل احتیاج دارد و به تدریج و به کندی پیش خواهد رفت و رسیدن به تمامی این خواسته‌ها شاید حتی چند سال به طول انجامد.
این گزینه، مطلوب فعالان سیاسی داخل کشور مشتمل بر اصلاح‌طلبان، نهضت آزادی، میانه‌روها، بخشی از اصولگرایان سنتی، نیز بخشی از فعالان سیاسی خارج کشور و بخشی از بدنه‌ی جنبش در داخل و خارج است.